اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

ادوارد مونش:ورق زدن در لایه های نا نوشته بدن قسمت سوم

 ورق زدن در لایه های نا نوشته بدن : ادوارد نقاش،طراح،گرافیست نروژی

مهتاب 

۱۸۹۳ 

در تابلوی « آوا» راوی زنی است که می خواهد بخواند اما نمی تواند.او بعد تصمیم می گیرد فریاد بکشد.اما باز هم نمی تواند و این دردی بی پایان است برای او اما در تابلوی « مهتاب » دلهره به گونه ی دیگر بیان شده است.زن رو به ما ایستاده آن هم در شب. نور مهتاب که قبل از آن بر عاشقان می تابید اکنون بر چهره این زن به گونه مبهم می تابد.چهره زن به مرده ای می ماند یا این که روح باز آمده ای که هراس را با سکون و سکوت اش آرام آرام به ما منتقل می کند.هرچه قدر بیشتر به تابلو بنگریم بیشتر هراس سراپایمان را فرا می گیرد.

نیم تابلو را رنگ سیاه پوشانیده است. به غیر از چهره زن  چراغ درون خانه دو گل درون باغچه  قاب پنجره و نرده ها هیچ رنگ روشنی نیست.چهره روشن زن به چراغ درون خانه که انتظار بازگشت ناممکن او را(همچون مونش که بازگشت خواهر را همواره با روایت های مختلفی از مرگ می خواست) می خواهد. دو گل که راست ایستاده اند و بالاتر از گل سرخ رنگ عشق (نقاش) که سر کج به جانب زن می نگرد که اشاره به خواهر و مادر مونش دارد و نرده و قاب پنجره که هر دو فاصله گذاری بین زن و خانه و سایه زن و درون خانه دارد.

سایه که یاد آور مرگ است بر بالای سر زن ایستاده در حالی که شانه به سیاهی و دامن در باغچه انداخته است.سایه مرگ را بر زن می خواهد که شاید بازگردد.جالب ابنجاست که مونش بین مرگ و زن یک فاصله گذاری کرده است. که راه را برای تفسیر چندگانه باز می کند که نکند سایه، زن را همراه هست تا او را در لحظه ای شکار کند.یا اینکه زن سایه شوم خود را به خانه می فرستد و خود بی تفاوت ایستاده حتی حاضر به نگاه کردن به سرانجام کار خود نیست و یا سایه مرگ وار زن برای اهل خانه میراث رعب آور یست که از مردن او برای اهل خانه بر جا مانده و... 

 

خودنگاری با فرشته نگهبان  

۱۹۳۹ 

مونش در جایی گفته بود که سایه مرگ همواره بر بالای سر خانواده او بوده است. مونش همواره با این سایه زندگی می کرد.گاه این سایه چون فرشته نگهبانی در بالای سر او می چرخیده و گاه چون سایه ای به رنگ بدل می شود و در اجزای تابلو حضور خود را تحمیل می کند و باز تفسیر چندگانه ...

 مونش در این تابلو خود و مرگ را در توده های رنگی می نشاند که در پس حضور سنگین رقیب در گوشه ای شیفته وار زن را می نگرد. این همه قصه نقاش می باشد.که اینجا حضور ندارد اما در زمان خلق تابلو به درون آن غلتیده و جزیی از کار شده است.

ترکیب بندی در این اثر به صورت لایه به لایه است. چون لایه لایه های بدن.

  

در این تابلو هم هنرمند هست و نیست. زن هم مرده هست و هم نیست. مرگ هست و هم نیست!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد