اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

شب

شب ٬روشن زیر نور بی رحم چراغ های همسایه که با صدای مهیبی به این سان درآمده بود می ایستم لرزان و به ناله های زن همسایه می اندیشم در این شب.

شب٬ من و ناله های زن همسایه و پیکر آتشین شوهر که در آسمان پرواز در آمده و بر شاخه درختی فرو بنشسته...

جنگ قوچ و انسان تصویر شب های کابوس وار من و من انسانی نه چندان آرمانی از فریاد قوچ به دل دمی هراس به دل راه می دهم و به میترا کافر می شوم. مرا چه به این تغییر؟

میترا دختری تکیده بر قاب عکسی کهنه در دل اتاق خالی ذهن آشفته من که به زن همسایه شباهت بسیار داشت   

قیافه شان را نمی گویم ناله هاشان که شب های کاهی  را آشفته و دنیای مرا نورانی... چه نور آزاردهنده ای... به رنگ زرد که درون آن لایه های مواج آبی می رقصند. در جایی که زمین به قهوه ای رنگ بنفش است و رعنا دیگر نمی تواند نقاشی بکشد و میترا در درون قاب به نا کجایی می خندد در حالی که به روبرو نگاه دارد.

شب٬ امیر سیگار بر لب به خانه سوخته عاشق می شود و تصنیفی در ذهن برای آن می سراید و به تایید با سر آهنگ را کوک می کند در زمانی که همه مردم محل از انفجار بمب در درون خانه می گریند عباس لوبیا و نخود داغ خود را به کوچکتر ها قالب می کند. و منتظر زن کچل اش است که باقلا ها را به محل برساند.

و می اندیشم...

کرم لولیده را برای سرو غذا به همسایه تعارف کنی بهتر است دل بسوزانی و حکایت جنگ گاوان آسمانی را برایشان تعریف.

میترا در مقابل من ایستاده وجودش را می توان لمس کرد هیچ احساسی ندارد گویا روشنی امشب از اوست.

بی تفاوت از صوفی ی می پرسد که خود را در آب غرق کرد چون در آتش می سوخت.

شب ...

نظرات 1 + ارسال نظر
روح اله بلوچی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:38 http://www.parparook.blogsky.com

سلام
جالبه اقای نوروزی
خیلی تصویریه

از شما دوست گرامی سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد