اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

سال ها قبل بود...

 

  

سال ها قبل بود...

فکر کنم سال های ۸۰ یا ۸۱ بود که در میان بسیاری از دوستان بحث درباره نگاه از نوع دیگر به هنرهای تجسمی پا گرفت.هنرمندان نو اندیش این شهر شامل آن های می شد با چندین سال سابقه و جوانانی تازه نفس که در میان آن ها من نیز بودم.آن زمان انجمن هنرهای تجسمی به اندازه حال مهم نبود.اما دو سه پاتوق فعال وجود داشت. یکی طرح نوی احمد کارگران و دیگری افسانه هنر عیسی جنگانی بود.که دوستان ساعت های خود را در آنجا سپری می کردند.طرح نو پذیرای هنرمندان از تمام شاخه های هنری همچون نقاشی٬ گرافیک٬ ادبیات، تاتر و.. بود.اما به عیسی چند جوان نقاش سر می زدند و آن دیگر مکان، کارگاه هنر امیر مسلم زاده بود. متاسفانه دیگر خبری از آن روز ها نیست.البته هنرمندانی بودند که مستقل به فعالیت می پرداختند و راه خود را ادامه می دادند.چه به عنوان نقاش و چه به عنوان آموزگار.(فکر کنم این کلمه حرمت بیشتری را می طلبد تا کلمه استاد)

سال ها قبل تر هنرمندان این شهر با هنر مدرن آشنا بودند و به خلق و تولید آثار مدرن می پرداختند.گواه این مدعا یوسف سلیمی مرد گوشه گیر کمترشناخته شده خودمان است و یا مسعود درگاهی مرد آرام و فرهیخته.(بحث درباره حسین احمدی نسب موضوع جداگانه ی را می طلبد.) 

در دهه هفتاد آموزشگاه های خصوصی، راه را برای نسل جدیدی از هنرمندان جوان هموار تر نمودند. در این دهه با همت جمعی از هنرمندان، نگاه های جدید جای نگاه های سنتی تر را گرفت. گرچه در همان سال ها جوانان افسار بریده ای هم بودند که در کنار آن دوستان و بدون تاثیر پذیری از آن عزیزان به فعالیت می پرداختند. برای مثال شهاب حاجی زاده عزیر و خشایار راد افشار.  

بر گردیم به اوایل دهه هشتاد که: آن سال ها سال های خوبی بود. هنرمندان با هم بحث می کردند؛ تبادل اندیشه می نمودند و نقاشی می کشیدند. موضوع داغ در شهر بندرعباس را بیشتر، هنر ناب؛ هنر برای هنر و هنر پست مدرن  بود. داستان هنر پست مدرن، داستان دیگری است. این هنر را با تمام ژانرهایش مورد کنکاش قرار می گرفت.ستایش می گشت یا به  تمسخر کشیده می شد.

آن سال ها چند اتود در حیطه هنر امروزی داشتم. برای مثال: ساعتی که شیشه آن را شکسته بودم در حالی که عقربه های آویزانی داشت، درون آن را با گل رس پر کرده بودم.  و یا اثر دیگری که گلدانی که در آن جهله (نوعی کوزه بومی) کاشته بود. و البته کیس کامپیوتر،تلفن و هاون اثری که سال ها در اتاق شخصی ام بود و فکر کنم همه آن را دیده اند. در آخر دو سه اتود هم در هنر اجرا... 


به گمانم شروع جدی تر و همچنین اولین کارهای گروهی در بین هنرمندان تجسمی را باید کارگاه هایی دانست که در طبیعت برگزار می شد. این کارگاه ها، هرازگاهی از سطح اردوهای معمول فراتر می رفت و به تجربه های را مهیا می نمود. پیشنهاد این کارگاه ها توسط بنده حقیر بود. با پیگیری های سماجت وار خشایار و من استارت این برنامه ها زده شد. در دل همین کارگاه ها، اولین جشنواره مجسمه های شنی و صخره ای و همچنین دیگر برنامه های تعاملی شکل گرفت. 

پس آن، این  نیاز احساس شد که از تجربیات دیگران نیاز استفاده گردد. و این شد سرآغاز داستان های دنباله دار...


من بر خلاف دوست عزیزم فکر می کنم ما در رنجیده گی استاد نادعلیان سهم بزرگی داشته ایم.  به قول شاملو : (( ما ایرانی ها حافظه تاریخی ندارم.)) 


- یک روزی در انجمن هنرهای تجسمی جلسه ای بود که ما را برای حضور آقای نادعلیان آماده می کرد.در آخر پرسیده شد: (( تا حالا کسی در این شهر هنر محیطی کار کرده است؟)) من به شوخی گفتم:(( من ... من سال هاست با خاک وسنگ کار می کنم.حتی با آشغال نیز کارهای انجام داده ام و می دانم افراد دیگری هم هستند.)) پرسش گر، داستان را جدی گرفت و  گفت: (( درست است. ما همه در این شهر از کودکی به نوعی با هنر محیطی درگیر بوده ایم.))

اما روزی که آقای نادعلیان آمد.          همه یادشان رفت با هنر محیطی درگیر بوده اند!!! اصلا این دوستان می دانستند هنر محیطی یعنی چه؟!

- و یادم هست یکی از دوستان به شوخی گفت:(( طراحی من از آقای دکتر بهتر است...)) همه آن دوست ما را خوردند که فلانی آداب معاشرت نمی داند!

- وقتی به حرف عزیزی که گفته بود آقای دکتر پدر هنر محیطی هرمزگان است انتقاد کردم.حداقل سه چهار نفر با پرخاش های پیاپی نزدیک بود مرا با مشت و لگد همراهی کنند که بر خشم خود غالب آمدند. 

- شیفتگی وصف ناپذیر بسیاری از دوستان در برخورد با آقای استاد به گونه ای بود که بی ایشان شب و روز نداشتند.

- ستایش های بی شمار دوستان، داروی فراموشی بود هم برای نادعلیان و هم برای خود دوستان.

- محصول کارگاه ها و جشنواره های محیطی (با نظارت آقای نادعلیان) آثاری بود که هفتاد درصد آن را آثار کپی شده نادعلیانی تشکیل می شد. گویا این هنرمندان حداقب به جای بازاندیشی، به تکثیر کارهای آقای نادعلیان می پرداختند.

- دوستان ، آقای نادعلیان را به هرمز دعوت کردند و بعد بعضی هاشان می گفتند: نادعلیان رنگ ها را به ما شناساند!      بعد چند صباحی گذشت، گفتند: این نادعلیان کیست که می گوید رنگ ها را جزیره دیده است!!!

- من خودم به عنوان یکی از مجریان بزرگ ترین فرش خاکی جهان یک انتقاد آقای دکتر را می پذیرم که جا داشت برای رونمایی از ایشان دعوت می شد. 

- پایه گذاران هنر محیطی در جهان نقاشان و مجسمه سازهای بودند که می خواستند از فضای تنگ گالری ها فرار کنند.و به محیط بزرگ تری پناه برند.

 

حضور آقای نادعلیان اگر به قول معروف، هیچ نداشت.اما برای آن های که در زمینه هنرهای تجسمی ( نقاشی، طراحی، مجسمه سازی، فوتو آرت و...) و غیر تجسمی فعالیت نداشتند؛ خیلی چیزها داشت. آن ها یک شبه هنرمند شدند. نکته ای که سال ها قبل به دوستان گوشزد کرده بودم و گویا آقای دکتر هم از همین حادثه نگران است...    

 


لینک:     امیر مسلم زاده                                     دکتر احمد نادعلیان                            


این نوشته آشفته، یادآوری است برای خود بنده و پاسخی به دوست عزیزم امیر خان مسلم زاده

نظرات 5 + ارسال نظر
ak سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:05 http://ak.blogsky.com

مجریان طرح بزرگترین فرش خاکی جهان

عبدالله سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:30

کوتاه و مختصر بوجودت افتخار میکنم.

متشکرم

امیر مسلم زاده چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 13:27 http://kargahhonar.blogspot.com

ابوذر جان کاملا دقیق و مستند شرح ماجرا داده ای اما هنوز هستند کسانی که در این حیطه (هنر تجسمی ) فعال بوده اند و بسیاری آنها را نمی شناسند بعد از تماس تلفنی که داشتیم تازه یادم آمد دوستان دیگری هم هستند که در گذشته کار می کردند و اگر نامی از آنها ببریم شاید باز هم شروع کنند.البته می دانم که بحث شما بیشتر در حوزه هنر های جدید بود نه صرفا نقاشی. امید وارم که در پست های بعدی به این موارد هم بپردازی. خودم هم چنین فکری دارم اما متاسفانه بلاگر تازگی بازی در می آورد و نمی توانم وبلاگ را بروز کنم احتمالا دوباره وبلاگ را به بلاگ اسکای انتقال میدهم و در آنجا من نیز دوباره شروع می کنم. پاینده باشی فعلا تا بعد

آقا امیر در گذشته گفته ام ؛ یک مشکل بزرگ در شهر ما هست آن هم عدم ثبت و تاریخ نگاری است .امید است با یاری همه این مشکل حل شود.و آیندگان با نگاه به گذشته گام های بلندتری بردارند.

هرمز چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:14 http://www.thirdeye.blogsky.com/

سلام
تو متن . به چند مورد و نکته ظریف رفتاری . خیلی خوب اشاره و گوشزد بودن .احسنت .موفق بشی

متشکرم

محمود مکتبی جمعه 13 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:28 http://www.newarts.blogfa.com

من به عنوان یک انسان که در تهران به دنیا اومده چه کنم؟ شما تر و خشک رو با هم می سوزونی. این یکی هم که دیگه ....
کاش هیچ وقت تو این مملکت کار هنری انجام نمی دادم.

امیدوارم به کار هنری تان ادامه بدهید.انسان متعلق به زمان و جغرافیای محدودی است.بازتاب شما از زمان و مکان شما سخن زمانه ومردم شماست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد