یادداشت را به علت طولانی شدن و آگاهی از کسالت خواننده برای به پایان رسانیدن آن نیمه کاره می نویسم.این نوشته بهانه ای ست برای مرثیه بر فرهنگ موسیقایی مقامی ایران و نه تنها هرمزگان. بحث های جاری در جامعه باعث شد این متن را با فاصله زمانی تقریباً زیادی تایپ کنم.
1)
ما در استانی زندگی می کنیم گرم... و این گرما استخوان اشتران را می سایاند.عرق بر پیشانی می نهد.نفس ها را حبس می کند. لنگر ها را می رماند. نگاه خیره مرد مظطری را می پراکند بر دل دانه دانه شن ریزه هایی بر شانه زن تکیده ی که گرما را به کودکی منتقل می کند ... با صدای جادویی اش ...
و این صدای جادویی دیگر کمتر شنیده می شود. دیگر زن ها برای کودکان خردشان آواز نمی خوانند.نور کم سویی هم در بعضی از خانه ها می درخشد گاه آلوده به نسخه های بدلی وارداتی. این جور روزگار است که همه چیز را دگرگون نموده است. من از این می ترسم ما را با لالایی تلسم کردند و این نسل نو که به گویش مادری هم سخن نمی گوید.چگونه می خواهد حافظ فرهنگ مکتوب در سینه ها باشد.چطور این امپراتوری را به سر مقصد برسانند.
در سالیان دور ... اما نه چندان دور استعمارگران برای از بین بردن پایه های فرهنگی و به تبع آن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک جامعه دست به دو تغییر بنیادی می زدند.اول زبان بومی را به زبان خود بدل می کردند و سپس آیین و دین شان را می ربودند.حال این استعمارگران می توانند هلندی باشند یا اسپانیایی، انگلیسی، به فرانسه سخن بگویند و یا به عربی . این راز ماندگاری مهاجمین و فروپاشی یک تمدن است. کشور ما همواره لقمه چرب و نرمی برای جیب های خالی و یا سوراخ قدرت های استعماری بوده است. در این 100 سال اخیر نسخه های متعددی برای فراموشی زبان تجویز شده است.زمانی تغییر خط فارسی را مد نظر داشته اند به بهانه زدودن فرهنگ عربی و پیشنهاد جایگزینی خط لاتین! زمانی سوزاندن کتاب های حافظ یا سعدی و یا تفسیرهای کمونیستی از متون کهن و لعن و نفرین فردوسی یا نظامی و ... اما هیچ کدام از این کارها نتوانست راه به جایی ببرد. مردم توجه ای به سخنان و کارها ی بعضی از روشنفکران در این باره نداشتند. این بود که قداست حافظ حفظ شد و هنوز در کنار قرآن می نشیند و یا فخر ایرانیان فردوسی ست. موضوعی که در حال حاضر من را می آزارد ، سرقت شخصیت های فرهنگی ، علمی و هنری است. مثلاً این که رودکی، مولوی ترک نژاد بوده اند؛ فارابی، خیام یا ابن سینا عرب می شوند و...
لهجه ها و گویش ها پایه ی هر زبانی را تشکیل می دهند. فراموشی لهجه ها و گویش دستوری ست که توسط سیاستگذاران وقت فرهنگی اجرا شد و متاسفانه هنوز هم این قانون نا نوشته اجرا می شود و این بار به دست خود خانواده ها. لهجه ها و گویش ها زیر بنای یک زبان هستند و با از بین رفتن هر لهجه یک فرهنگ می میرد. سرعت بیش از حد هجوم تک زبانی و این که تمام مردم یک گونه بپوشند. مانند هم باشند و به یک زبان و یک لهجه سخن بگویند.کلمات را به گونه دیگر بیان کنند و حتی ادا ها و میمیک چهره پایتخت نشینان را تقلید کنند. تکلیف همه چیز روشن است. (جالب این است لهجه تهرانی از ریشه های اصلی خود هم فاصله گرفته است!)
تحقیر قومیت ها با اشاره مستقیم به زبان، گویش و لهجه ، پوشش، نحوه زندگی آن ها، عدم درک فرهنگی شان و بد تر از همه نوشتن نسخه دم دستی و احمقانه برای همه قومیت ها که در حال حاضر به امری طبیعی بدل شده است.همه دست در دست هم می دهن تا این زبان چون بیماری نحیف گردد.
و این است که فرهنگ سالخورده با یک سرماخوردگی چهارستون بدنش می لرزد. سال هاست که مردم این نواحی به علت دور افتادن از اصل خویش ، موسیقی شان را در آفریقا، هند، عربستان، اسپانیا، پرتغال و حتی مکزیک می جویند! غافل از آن که چون از ریشه ها دور می شویم و حتی به زبان خویش سخن نمی گوییم. دور و دورتر می شویم.
جا دارد ما که همواره شعار اتحاد را سر می دهیم. به جز جز این اتحاد هم فکر کنیم که هر زبان ، گویشش یا لهجه گستره بزرگی از یک اتحاد را نشان می دهد.
فراموشی گویش، فرهنگ فراموشی را در پی می آورد و این است که جوان و نوجوان این دیار از موسیقی فلکور و مقامی خود هیچ نمی داند.احساس این جوان با برخورد با ریشه های فرهنگی به ناچار به سه دسته تقسیم می شود:
الف) درگیر با نوستالیژی همیشگی، آن را شیفته وار پرستش می کند.که در این صورت یا انسان کمال طلبی می شود در پی کشف گوهر وجودی آن و یا احساس گناه وجودی اش او را به سوی تغذیه از هر کالای بنجولی وا می دارد.
ب) آن را به کل درک نمی کند.نتیجه آن هم به انسان هایی بر می خوریم که این موسیقی را دوست ندارند و در بدترین شکل ممکن احساس تنفری در وجودشان شعله گیرد. یا اگر موسیقی برایشان سرگرمی ست که زمان قهر از دوست دخترشان صداهای سوزآلود را گوش می دهند و در زمان طرب با آن ظرب می گیرند و می رقصند.
پ) موسیقی فولکور بهانه ای ست برای کشف جهان دیگر. او به موسیقی فولکور این دیار چون ابزاری می نگردد که در کنار دیگر ابزارها گره از کار او بگشایند.اگر نگاه خام دستانه ای در میان توده های پیچیده ذهن خود نداشته باشد می تواند به موسیقی این دیار شاخ و برگ های جدید بخشید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عکس : نوید نوبانی
جالب بود
ممنون
سلام
کشف جهان انجام شده
بهتر هست اگر حرفی دارید به تفضیل بنویسید نه آنرا خلاصه کنید صفحات بی محدودیت وبلاگ را برای همین گذاشته اند. در ابتدا طوری از استان صحبت می کنی که داریم در 100 سال پیش زندگی می کنیم شتر و لنگر و ... کمی دیدی مدرن تر به قضیه داشته باشید اینکه موسیقی فولکلور مهم است حرفی نیست اما...
موسیقی محلی جزئی از هزاران جزء و نحله موسیقی است که بستگی به نوع استفاده یا علاقه شما دارد تا چگونه از آن استفاده نمائید اگر دنیا به سوی مدرنیته و پست مدرنیته پیش می رود هیچ گزیری نیست اما شما هم حق دارید سوار اتومبیل نشوید و بر کجاوه بنشینید . اگر نمی دانید بدانید دین مردم ایران اسلام نبود بر اثر حمله اعراب اسلام شد نوشتار ما فارسی امروز نبود که آنهم بر اثر هجوم فرهنگ عرب است اما بر اینها اشکالی نیست مهم آن است که شما بتوانید از جنبه های گوناگون یک فرهنگ استفاده های بهینه برای ارتقاء هنر خود کنید اگر به دنبال لهجه هستید شما آنرا ترویج دهید با هنرتان کار یکه دارد در بلاد کفر(غرب) می شود. و قداست حافظ را در تاقچه بر کنار قرآن می بینید نه خوانش آن که تنها چیزی است که بیش از 90 درصد این مردم از آن مبرا هستند صد البته می توانید بر فردوسی فخر بفروشید آنهم تنها بر اساس یک سری ایده های ناسیونالیستی خود. همانگونه که دنیا در حال تغییر است دوست من ما نیز در حال تغییر هستیم زبان گویش فرهنگ هنر و .... و اما اگر سیاستگذار می خواهد یکسان سازی کند از سیاستش است برای حکومت بر یک ملت با قومیتهای بسیار پس شما اگر به دنبال رفع آن هستید همچون مردم بلاد غرب به دنبال قانونی کردن گویش ها باشید. اگر می خواهید تحقیر قومیتی پیش نیاید اس ام اس های خود را برای دیگران نفرستید تا فرهنگش را خود شما منسوخ کنید منظورم از خود شما تک تک مردم است. که باز هم این نشئت گرفته از احساسات ناسیونالیستی هر قومیت و برتری آن بر قومیت دیگر است. سعی بر ان کنید تا شعار را بزدایید و خود را بتکانید این است آن هنری که ما نوع ایرانی از آن بی بهره ایم
دوست گرامی که نمی دانم کیستید...
خواهشمندم کمی در همین وبلاگ یا سایت های دیگر بگردید آن وقت درباره افکار این جانب تصمیم گیری کنید!
1- خواهر من، در همین وبلاگ از الویس پریسلی، مایکل جکسون، بیتلز، باب دیلون و دیوید بووی نوشته ام. نمی دانم آیا این ها هرمزگانی اند! شاید هم هستند!
2- فکر کنم هنوز در کشتی ها از لنگر استفاده می شود و شتر هنوز منقرض نشده اند!
3- آی قربان شما بروم که یاد آور شدید که در آغاز دین ما اسلام نبود. آری در آغاز دین مردم انگلستان هم مسیحیت نبود... ! خوب این یعنی چه؟!
4- خط امروز ما فارسی است. کمی تحقیق کنید و بعد سخنرانی بفرمایید... متاسفانه تبلیغات جهان عرب و ناسیونالیسم عربی - - که با همان حمله اعراب که ذکر فرمودید.- در ارتباط است آن گونه ذهن شما را شستشو داده است که اگر کمی کتاب های تاریخی خوانده بودید... نه لازم نیست بخواند (آدم های مثل شما بیشتر سخن پراکنی میکنند تا این که بخوانند.) به کتاب ها مانند آلبوم عکس نگاه کنید چون راحت تر است. آن وقت شکل هایی را می بینید که خط قبل از اسلام است. فکر کنم شاید بدانید چه می گویم... خط امروز فارسی شکل تکامل یافته خط پهلوی است...
5- قربان بلاد کفر گفتن شما بروم... نمی دانم در بلاد کفر! چگونه با لهجه شان هنر را ترویج می دهند... اصلاً شما می دانید لهجه چیست شاید آن را با چیز دیگری مانند صندلی یا تراکتور اشتباه گرفته اید!
6- برای درک یک فرهنگ باید به زبان آن فرهنگ آگاه بود و سخن گفت. در بعضی از کشورهای غربی برای حفظ لهجه ها و گویش ها میلیون ها هزینه می کنند... نسلی که با زبان مادری اش سخن نمی گوید چگونه می خواهد فرهنگش را با هنرش درآمیزد؟!
7- برای هنر هم می خواهم راهنمایی تان کنم : از کوزه همان برون تراود که در اوست... لازم نیست که شما با زور فرهنگ و لهجه! تان در قالب هنر بریزید. این همان کار احمقانه ای است که بعضی از آدم ها در همین شهر هم انجام می دهند. تو همانی هستی که در هنرت هستی... این راز ماندگاری: حافظ، سعدی، فردوسی، کمال ادین بهزاد، آقا میرک، سلطان محمد، شهرام ناظری، درویش خان، شکسپیر، مارلو، چخوف، کوبریک، اسکورسیزی، بتهون و... است.
متاسفانه از سوی دیگری هم هنر استان در خطر است. از سوی افرادی که فقط کپی هستند و می خواهند به هر طریقی شده به زور ظاهر و ویترن فرهنگی یک نقطه جغرافیایی را به هنر تبدیل کنند!!!
8- در آخر روش قانونی کردن لهجه را به ما یاد دهید...! چون فکر کنم آقا یا خانم گرامی اصلاً لهجه را نمی شناسید.