اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

ادوارد مونش:ورق زدن در لایه های نا نوشته بدن قسمت دوم

ورق زدن در لایه های نا نوشته بدن : ادوارد نقاش،طراح،گرافیست نروژی  

 

     

 آوا 

۱۸۹۳  

در تابلوی « آوا» ((The Voice 1893 زنی را می بینیم که در گوشه جنگلی رو به ما ایستاده است. گویا می خواهد آواز بخواند برای همین سر خود کمی بالا آورده و دستانش را در پشت سر گره زده است. اما بغضی مانع آن است به چشمانش نگاه کنیم تاثر را می توان دید.تاثری که از اندوه سکوت و عمق تنهایی می آید.به حالت لبها نگاه بیندازیم.او رساتر آواز را با دهان بسته می خواند. جالب اینجاست که این تابلو در همان سالی کشیده است که یک روز بر پل ایستاده و تنهایی را احساس می کند.دوستانش رفته اند و او فقط فریاد می کشد.( اشاره به تابلوی جیغ ) اما در این جا زن هیچ نمی گوید.و برای نشنیدن گوش خود را نمی گیرد.او می خواهد اما نمی تواند. 

  جیغ (فریاد)  

     1893

در پس درختان رودخانه ای دیده می شود که قایقی بر آن حرکت می کند.قایقران که گویا مردی است او نیز سفید پوشیده است جسم سیاهی را حمل می کند.او نیز چون دوستان مونش فاصله زیادی دارد. در اینجا زن نیز به سوی ما برگشته است. پس زمینه سیاهی پیش زمینه را ندارد.گویا آن سو روشنتر از پیرامون دنیای زندگی زن است.در وسط تابلو شکل i   شکلی را می بینیم که در چند تابوی دیگر مونش نیز تکرار شده است . این i که یادآور مصلوب است ما را به روایت تاریخی مذهبی انسانی فرا می خواند که بر بالای صلیب زجر می کشید تا دیگران رهایی یابند.همانگونه که مونش زجر می کشید و با هنرش به دنبال پالایش ذهن بیمار و تاریک آلوده خود بود.در تابلویی که مونش در سال های بعد در 1900 کشید قصه مصلوب را روایت عینی تری داد .در آنجا مصلوب را می بینیم که وحشت زده از مرگ به آینده نا آگاه خود می اندیشد.و مردم که این جا از درختان بی حس تابلوی آوا نقش بی رحم تری دارند.درختان در آن تابلو سکوت کرده اند.اما  در اینجا یا بی تفاوت به ما می نگرند یا مستانه می خندند.حتی مادر و فرزندی که ناراحت و غمگین اند تاثر آنها معلول نا توانی و یا به بیان دیگر بی توجهی به نجا ت مصلوب است .چون در این جهان آشوب زده و لجام گسسته تاثر خالی هیچ دردی را دوا نمی کند.در این جا پیش زمینه و پس زمینه تیره اند. غیر از نور های برتابیده از نا کجا بر چهره مردم که این نور بیش از آنکه بازگو کننده حقیقت  باشند.از چگونه گی حقیقت وحشت آلود سخن می گوید.حقیقتی که هنرمند به جای مسیح خود را بر صلیب می کشد.  

  

 Golgoth  

  ۱۹۰۰  

با شمارش تعداد درختان (انسان های خاموش)، زن ، قایقران و I به عدد دوازده می رسیم .این عدد یادآور تعداد حواریون و مسیح است که یهودا را از میان آنها کسر کنیم. شاید آن جسم سیاهی که قایقران حمل می کند یهودا باشد.شاید هم میراث یهودا را قایقران به جانب مسیح می برد.هدیه ای از جانب انسان های زمینی به جهان آشفته که به ظار شکل آرام وسکونی را دارد.جهانی که چون جنگلی است که در آن جز وحشت هیچ نیست.آن هم وحشتی که گام به گام انتقال می یابد.وحشتی که در میان زیبایی ظاهری دیده نمی شود.

در این جا هم در مسیح مرکز است.اما بر خلاف کار داوینچی ، زن (راوی جهان امروز) پیش  از مسیح دیده می شود.در اثر داوینچی منظره در پس پنجره است.اما اینجا خوذ منظره است.

 

    شام آخر  

لیوناردو داوینچی 

با نادیده گرفتن رنگ در این تابلو ترتیب و توالی اجسام بهتر دیده می شود و به راحتی می توان ترکیب بندی و چیدمان عنصرهای تابلو تشخیص داد.تابلو به سه قسمت تقسیم می شود.1- جنگل و سبزینه ها 2- ساحل 3- آب و آسمان که در هم تنیده اند.(گرچه میتوان به خطی حد آسمان را جدا کرد. اما در این جا آسمان و دریا در هم تنیده شده اند.)

 

درباره رنگ ها می توان به این نکته اشاره کرد که گرچه به ظاهر رنگ ها خاموش به نظر می رسند. اما با دقت می توان رنگ های گرم را در لایه لایه های تابلو دید.این جا هم مونش با این کار شگفت آسا خود در رنگ توانسته مرگ، وحشت، عشق، حسرت، شهوت را در هم بیامیزد.( کاری که بسیار از آثار خود به انجام رسانیده است.)

این تابلو یاد آور تاثر آرنوا هاست.از یک طرف نمادپردازی اثر که خود اثر و نامش گواه این مطلب است. از طرف دیگر به کار بردن رنگ و ترکیب بندی تابلو.برای مثال اگر یکی از تابلو های نقاشان آرنوا را در کنار این اثر بگذاریم. حقیقت بیشتنر آشکار می شود.

 

خانه رعیتی با درختان توس 

     گوستاو کلیمنت 

           ۱۹۰۰

و در آخر: مونش لایه لایه این جهان را به سلاخی کشانیده است. با سکوت زنی که خود آوا ست.    

 

 

 

 

  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد