اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

اپی نوروزی

وبلاگ ابوذر نوروزی نژاد

نقاشی قدیمی من

۲ یا ۳ ماه پیش...

در کتابخانه قدیمی خانه مان (خانه پدری) که جای کتاب ها و دفترچه های ست که دیگر خوانده نمی شوند.به دنبال کتابی بودم درباره موسیقی که در کنار نام  و مشخصات سازها، تصاویر شان را هم چاپ کرده است.در میان کتاب ها به صورت تصادفی یک نقاشی را یافتم.

سال ها پیش...

درست دهه فجر بود.یکی از همکلاسی هایم تصویر امام خمینی را کشیده بود و از او در سر صف تقدیر کرده بودند.من به دوستانم گفتم که نقاشی شبیه نیست.به نقاش باشی بر خورد.من هم برای اینکه کم نیاورم.تصویر امام را کشیدم.بعد خودم فهمیدم شبیه سازی عجب دردی است.اما کار من از کار همکلاسی ام بهتر شد و چه فیلمی سر آن بیچاره٬ دیگر دوستان درنیاوردند که بماند... 

 

 

پا نوشت:

۱-     همانطور که می بینیم قسمتی از نقاشی پاره شده است.

۲-      از همکلاسی سابق خودم سپاسگذارم که باعث پیشرفت من شد.( توضیحات: این همکلاسی ما چون  پدرش در انجمن اولیا و مربیان فعالیت شبانه روزی داشت و همواره با کمک های نقدی و غیر نقدی اش باعث توسعه در امر آموزش می شد.در مدرسه توسط مقام ها ارشد حمایت می گشت.خود این همکلاسی ما با سرودن شعر و نقاشی هایش در مراسم های خاص محبوبیت بیش از پیشی را در دل همان مقام های ارشد به دست آورده بود.از این رو که بچه درس خوانی بود.در دل همکلاسی ها جای چندانی نداشت.برای همین همه دوست داشتند که حال او را با درس خواندن بگیرند.من و دوستی دیگر تصمیم گرفتیم حال او را در زمینه های دیگری هم بگیریم.برای همین هر نقاشی یا طراحی که این آقا می کشید من سعی می کردم بهتر بکشم و می کشیدم.)

۳-     صدای سرود های که از رادیو پخش می شد مرا به یاد آن خاطره انداخت.شاید کار من در آن دوران درست نبوده باشد.اما رو کم کنی عجب حالی می داد.

۴-    فراموش نشود ما و دوستان مان با درس خواندن حال چند دانش آموز محبوب دیگر را می گرفتیم. این نکته جالب بچه های کلاس ما بود که به جنگ بی خشونت معتقد بودند.  

۵-    آن زمان فکر می کردم هر کس با رنگ و روغن کار کند نقاش حرفه ای ا ست.برای همین برای خودم رنگ و روغن خریده بودم. و روی کاغذ یا مقوا نقاشی می کشیدم.     

۶-    یاد دوران راهنمایی به خیر...