خفته ام
دیرگاهی چند میان پاره کاغذها
( بر روان جویی)
پر از بوی غم و اندوه و افغان
مانده آژیر ماشین ها ... طنین هر روز به وقت بیدار باش
ولی هرگز
من بر نخواهم خاست
۱۳۸۵/۲/۲۹
وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.
سلامصندل از این شعر خوشش آمد. صندل همذات پنداری کرد.
وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...
در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.
سلام
صندل از این شعر خوشش آمد. صندل همذات پنداری کرد.