سرد
چون برگ درختان پخش
زرد
خش خش گام مست
لرزان کشد نعش در میان مستانه باد
درد
خشک در پیچیده دستان چون فریاد بید
در قاب پنجره ناپدید
امید
می برد چون کف برآب قصه نی
... و سوت سوت نی زن در شاخسار
می کند نفیر مرگ را کوک